قیام



این تنها بخش باقی مانده از یک پست سه قسمتی است. پست سه قسمتی‌ای که سر هم کردنش چند هفته وقت گرفت و پر از فیلم و لینک و عکس بود. خلاصه که کل شئ هالک الا وجهه.


خب! قصه به آنجا رسیده بود که جنگ جهانی دوم با یک بمباران اتمی وحشتناک به پایان رسید. (از‌اینجا به بعد داستان را سریع تر تعریف می‌‌کنم).

* شوک آینده:

اثرات بمباران به قدری فجیع بود که تقریبا همه شوک زده شدند. نگرانی‌ها درباره پایان دنیا به اوج خود رسیده بود. به عنوان یک شاهد چند پاراگراف مقاله‌ی شما و بمب اتمی از اورول رو بخوانید:

"با وجود اینکه به احتمال زیاد و تا پنج سال دیگر همه ما در یک انفجار اتمی نابود خواهیم شد، میزان مباحث درباره این اسلحه بسیار کمتر از حد انتظار بوده است . تعداد زیادی نمودار، که غالبا به درد خواننده عادی نمی‌‌خورند، از پروتونها و نوترونهای در حال انجام وظیفه در رومه‌ها چاپ و این ادعای پوچ که "بمب باید تحت کنترل بین‌المللی باشد" مکررا بیان شده است. در عین حال کسی، حداقل به صورت کتبی، به اساسی ترین سوال موجود توجه نمی‌‌کند: "تولید اینگونه بمبها به چه میزان سخت است؟"

اطلاعات مربوط به این موضوع که در حیطه عمومی – یعنی در اختیار ما، مردم – هستند از مسیری غیر مستقیم و به برکت تصمیم هَری ترومن، رییس‌جمهور آمریکا، به عدم ارسال برخی اسناد مربوط به این بمب به شوروی به دست آمده‌اند. چند ماه قبل، وقتی که بمب بیش از یک شایعه نبود، اعتقاد فراگیر بر این بود که مشکل اصلی شکافتن اتم به دست فیزیکدانان است و بعد از غلبه بر این مشکل همگان توانایی تولید این اسلحه جدید و ویرانگر را خواهند داشت. (البته این شایعه در ادامه مدعی بود که در هر آن ممکن است دنیا توسط یک مجنون مشغول به کار در یک آزمایشگاه و به راحتی در کردن یک ترقه با خاک یکسان شود.)"

 

* برنده‌ها:

جنگ جهانی با پیروزی متفقین تمام شده بود. متفقینی که هر چند ظاهرا خیلی شیک و مجلسی و مثل ابر قهرمان‌ها با کمک هم دخل دشمنان شریر و شیطان صفت بشریت را در آورده بودند و مثل آدم‌های متمدن غنائم جنگ را- شامل کشور‌ها و ملت‌ها و تکنولوژی‌ها و دانشمندان- با هم قسمت کردند و رفتند خانه خودشان، اما میانه خودشان هم کم شکرآب نبود! آمریکا تا سال 1933 (11سال پس از تشکیل شوروی) حاضر نبود شوروی را به رسمیت بشناسد و از سال 1947 هم ت سد نفوذ را علیه آن اعلام کرد و اصلا یکی از اهداف ساخت بمب اتم این بود که بتوانند به یک ابزار قدرتی دست پیدا کنند که بتوانند تو روی روس‌ها بایستند و یک تنه کل دنیا را توی مشتشان بگیرند (خوشم میاد حتی وقتی تو جنگ با هم متحد بودن هم چشم دیدن هم رو نداشتن!). از آن طرف هم روس‌ها چشم دیدن آمریکایی‌ها را نداشتند. خلاصه! این کل کل بچه گانه و شاخ بازی احمقانه دو طرف منجر به شکل گرفتن جریانی شد که اورول در مقاله اش از آن به عنوان «جنگ سرد» نام برد. جنگ سرد را شاید بتوان بزرگترین بازی تیمی جهان که در احمقانه بودن و اضطراب آور بودن دست رولت روسی را از پشت بسته، نامید. این کشمکش 40-50 ساله در حوزه‌های مختلفی -مثل ت خارجه و مسابقه فضایی و جنگ تسلیحاتی و…- در جریان بود و طبیعتا مثل هر جنگ دیگری باعث پیشرفت‌های تکنولوژیک بسیار مهمی شد و زندگی ما انسان‌ها را به اتوپیای رفاه و توسعه چندین قدم نزدیک تر کرد!!! (یک سوال: واقعا چرا وقتی حرف از رفاه و توسعه و پیشرفت تکنولوژیک و آرمانشهر‌های علمی تخیلی مان می‌‌زنیم هیچ نگاهی به نیمه‌ی خالی این لیوان پر از خون نمی‌‌اندازیم؟)

 

Russian Roulette :

در سال 1946 آمریکا باز هم چند تست دیگر (این بار در اقیانوس) انجام داد. در 25 دسامبر همین سال هم بود که شوروی توانست اولین واکنش زنجیره‌ایش را در مسکو به راه بیندازد و یک قدم به ساخت بمب نزدیک شود. قسمت حساس بازی هم دقیقا از همین جا شروع شد: از وقتی که دیگر آمریکا در زمین بازی تنها نبود. سال بعد از آن هم انگلیسیها تصمیم به ساخت بمب پولوتونیومی‌ گرفتند و اولین راکتورشان را ساختند. در همین سال هم بود که کلاوس فیوکس (دانشمند آلمانی عضو تیم پروژه منهتن) علی رغم تاکیدات آمریکا مبنی بر این که نمی‌‌گذارد دست روس‌ها به اطلاعات بمب‌ها برسد، نقشه‌های سری ترینیتی را به دست روس‌ها رساند تا روس‌ها بتوانند 2 سال بعد در آگوست 1949 اولین بمب شان (RDS-1) را که کپی مرد چاق آمریکایی‌ها بود بسازند و موفقیت! آمیز تست کنند و این طوری بازی «پاسکاری با دیوار» آمریکایی‌ها را به یک «شوت یه ضرب هیجان آمیز» تبدیل کنند.

به دنبال این اتفاق آمریکایی‌ها در سال 1951 دو کار کردند: 1- اعدام اتل و ژولیوس روزنبرگ یهودی کمونیست به جرم جاسوسی برای شوروی 2- اعلام عمومی اینکه می‌‌خواهند روی بمب هیدروژنی کار کنند. و به همین دلیل دومین مرکز تحقیقات اتمی‌شان را در لیورمور کالیفورنیا باز کردند.

در همین حدودها بود که انگلیسی‌ها به وعده شان عمل کردند و بالاخره اولین بمبشان (با قدرت 25کیلوتن T.N.T.) را در 3 اکتبر 52 تست کردند.

 

* واکنش‌های گرما هسته‌ای:

علاوه بر واکنش شکافت هسته‌ای که در مطلب قبل چیزهایی راجع بهش گفته بودیم، واکنش دیگری هم هست که در آن جرم به انرژی تبدیل می‌‌شود: در دمای بالا (50 میلیون کلوین) و فشار بالا یک اتم دوتریم و یک اتم تریتیم می‌‌توانند با هم ترکیب شوند و هلیوم بسازند و در این فرآیند مقداری جرم را تبدیل به انرژی کنند. این تقریبا همان واکنشی است که در ستاره‌ها انجام می‌‌شود. هرچند در این واکنش انرژی کمتری نسبت به شکافت آزاد می‌‌شود اما چون در جرم مساوی اتم‌های هیدروژن بسیار بیشتری نسبت به اورانیوم وجود دارند، همجوشی انرژی در واحد حجم بیشتری به وجود می‌‌آورد. جالبی این واکنش در این است که با جلو رفتن واکنش دما زیاد می‌‌شود و با زیاد شدن دما سرعت آزاد شدن انرژی در واکنش‌ها به شکلی انفجاری زیاد می‌‌شود. و این برای یک بمب خیلی خوب است.

در بحبوحه‌ی جنگ سرد طرفین، که از هر ایده‌ای برای ساخت سلاح قوی تر استقبال می‌‌کردند، از این ایده خوششان آمد و سعی کردند با استفاده از این واکنش بمب بسازند. یکی از سختی‌های این کار تامین گرمای اولیه (اون 50 میلیون کلوینه!) بود که بعد‌ها با استفاده از یک بمب شکافت به عنوان چاشنی! مشکل حل شد.

اولین کشوری که بمب هیدروژنی را ساخت آمریکا بود. طبق معمول همه‌ی پروژه‌های این طوری هسته اصلی و مغز متفکر تیم ساخت بمب چند دانشمند بودند که اصلی ترین‌هایشان این‌ها هستند:

ادوارد تلر: پدر بمب هیدروژنی. یک فیزیک دان صاحب نام که جوایز بسیاری بدست آورد، نامش را روی سیارک گذاشتند و چهره سال شده بود و… و حتی بعضی از پروژه‌های نظامی و تسلیحاتی اسرائیل هم ظاهرا با مشاوره این آقا انجام می‌‌شده. برخی می‌‌گویند استنلی کوبریک برای دکتر استرنج لاوش از این آدم الهام گرفته. اما خودش می‌‌گوید:

My name is not Strangelove. I don"t know about Strangelove. I"m not interested in Strangelove. What else can I say?… Look. Say it three times more, and I throw you out of this office.

ایزیدور رابی (یک فیزیک دان نوبل گرفته) درباره اش می‌‌گفت:

It would have been a better world without Teller.

ارنست ارلاندو لارنس: از همکاران تلر. یک فیزیکدان صاحب نام دیگر که این یکی از قضا نوبل هم گرفته بود (البته به خاطر سیکلوترون).

ریچارد گاروین: یکی از شاگردان فرمی است که با استفاده از طرح پیشنهادی تلر اولین بمب هیدروژنی را طراحی کرد و ساخت. کسی که فرمی می‌‌گفت «تنها نابغه‌ی واقعی»‌ای است که دیده.

با تلاش و مجاهدت‌های شبانه روزی چندین دانشمند و مهندس و نظامی بالاخره اولین بمب هیدروژنی دنیا ساخته شد و با نام Ivy Mike در صبح روز1نوامبر 1952 (به وقت محلی) تست شد. این بمب قدرت انفجاری معادل 10?4 مگاتن TNT داشت. برای درک کردن عمق فاجعه یادتان بیاید که بمبی که ناکازاکی را با خاک یکسان کرد «فقط 21 کیلوتن TNT» قدرت داشت. یعنی به عبارتی Ivy Mike حدودا 500 برابر مرد چاق قدرت تخریب داشت!! قطر گلوله آتش آن تا 3?28 کیلومتر رسیده بود (برای پسر کوچک فقط 169 متر بود!). ارتفاع قارچ آن در کمتر از 90 ثانیه به 17 کیلومتر رسیده بود و دهانه‌ی انفجارش (اثر باقی مانده روی زمین) 1900 متر قطر و 50 متر عمق داشت و امواج انفجار در دریا موج‌هایی به ارتفاع 20 متر ایجاد کرده بود.

البته آمریکا 14 روز بعد هم در همان مکان و تحت عنوان همان عملیات بزرگترین بمب شکافت (تا حالا) را نیز آزمایش کرد. این بمب Ivy King نام داشت و قدرتی برابر 500 کیلوتن TNT داشت.

 

 با آزمایش Mike پای بمب‌های هیدروژنی به عنوان مخوف ترین سلاح‌ها به دنیای ما باز شد. تولد نحسی که انشاالله نتایجش را در مقاله بعدی خواهیم دید.


11.Καὶ εἶδον τὸν οὐρανὸν ἀνεῳγμένον, καὶ ἰδού, ἵππος λευκός καὶ ὁ καθήμενος ἐπ' αὐτὸν καλούμενος πιστὸς καὶ ἀληθινός καὶ ἐν δικαιοσύνῃ κρίνει καὶ πολεμεῖ.

And I saw heaven opened, and behold a white horse; and he that sat upon him was called Faithful and True, and in righteousness he doth judge and make war.

و دیدم [در] آسمان گشوده شد؛ در آنجا اسبی سفید بود.و آن که بر او سوار بود امین و حق نام داشت؛ و به عدالت، قضاوت و جنگ می کند.


12.οἱ δὲ ὀφθαλμοὶ αὐτοῦ ὡς φλὸξ πυρός καὶ ἐπὶ τὴν κεφαλὴν αὐτοῦ διαδήματα πολλά ἔχων ὄνομα γεγραμμένον ὃ οὐδεὶς οἶδεν εἰ μὴ αὐτός.

His eyes were as a flame of fire, and on his head were many crowns; and he had a name written, that no man knew, but he himself.

چشمانش مانند شعله ی آتش بود و بر سرش تاج های فراوان داشت؛ و نامی نوشته داشت که کسی جز خودش نمی دانست.


13.καὶ περιβεβλημένος ἱμάτιον βεβαμμένον αἵματι καὶ καλεῖται τὸ ὄνομα αὐτοῦ ὁ λόγος τοῦ θεοῦ.

And he was clothed with a vesture dipped in blood: and his name is called The Word of God.

و او جامه ای خون آلود در بر داشت؛ و نامش کلمه ی خدا بود.


14.καὶ τὰ στρατεύματα ἐν τῷ οὐρανῷ ἠκολούθει αὐτῷ ἐφ' ἵπποις λευκοῖς ἐνδεδυμένοι βύσσινον λευκὸν καὶ καθαρόν.

And the armies which were in heaven followed him upon white horses, clothed in fine linen, white and clean.

و لشکرهایی از بهشت، سوار بر اسب های سفید، او را دنبال می کردند؛ پوشیده در جامه های کتان زیبا، پاک و سفید.


15.καὶ ἐκ τοῦ στόματος αὐτοῦ ἐκπορεύεται ῥομφαία ὀξεῖα ἵνα ἐν αὐτῇ πατάσσῃ τὰ ἔθνη καὶ αὐτὸς ποιμανεῖ αὐτοὺς ἐν ῥάβδῳ σιδηρᾷ καὶ αὐτὸς πατεῖ τὴν ληνὸν τοῦ οἴνου τοῦ θυμοῦ καὶ τῆς ὀργῆς τοῦ θεοῦ τοῦ παντοκράτορος.

And out of his mouth goeth a sharp sword, that with it he should smite the nations: and he shall rule them with a rod of iron: and he treadeth the winepress of the fierceness and wrath of Almighty God.

و شمشیر تیزی از دهانش بیرون می آمد تا با آن اقوام را شکست دهد، و با عصای آهنین بر آنان حکمرانی کند؛ و شراب خشم و قهر خداوند متعال را در چرخشت (خمره شراب) خواهد فشرد.


16.καὶ ἔχει ἐπὶ τὸ ἱμάτιον καὶ ἐπὶ τὸν μηρὸν αὐτοῦ τὸ ὄνομα γεγραμμένον· ΒΑΣΙΛΕΥΣ ΒΑΣΙΛΕΩΝ ΚΑΙ ΚΥΡΙΟΣ ΚΥΡΙΩΝ.

And he hath on his vesture and on his thigh a name written, KING OF KINGS, AND LORD OF LORDS.

و بر ران و لباسش نامی نوشته شده بود: شاه شاهان و سرور سروران.


پ.ن. چقدر این بندهای مکاشفات یوحنا مرا یاد این بخش های ارباب حلقه ها می اندازد. هنر دینی یعنی همین که تالکین کاتولیک و لوئیس تازه مسیحی شده از کتاب مقدسشان چندین و چند جلد رمان فانتزی در می آورد؛ و مایی که سر گنج نشستیم هنوز درگیر بحث های رجالی بی ربط سر احادیث هستیم. احادیثی که اگر کمی همت داشتیم الان ما فیلم می ساختیم و مسیحی ها نگاه می کردند:


پ.ن. به پی نوشت های این پست مراجعه کنید.

 

مضاف: امروز فهمیدم خود تالکین در کتاب دو برج از مجموعه ارباب حلقه ها به گندالف لقب سوار سفید (The White Rider) داده. اصلا نمی خواهم بگویم نشانه شناسی کار درستی هست و باید به همین سادگی و دیمی طور انجامش داد. ولی.


اول دبیرستان معلم ادبیاتی داشتیم که هنوز هم جزو بهترین معلم های زندگیم محسوب می شود. وقتی که به درس ادبیات فارسی برون مرزی رسیدیم یادم هست که شروع کرده بودیم به مسخره بازی در آوردن: سر اسم شاعر ها و کلمات و لحن های بعضا ناآشنای شعر ها و. از همین مسخره بازی های متداول دبیرستانی. این جا بود که معلم دوست داشتنی ادبیات عصبانی (شاید هم ناراحت) شد و حرفی زد که هیچ وقت از یادم نرفت و هر جا که احساس کردم جایگاه دارد (درست مثل این جا) تعریفش کردم. معلم ادبیات آن روز گفته بود: ما ایرانی‌ها نژادپرست ترین قوم روی زمین هستیم. روی کل کره زمین فکر می کنیم از افغانستانی ها قوی تریم و اون وقت با همین یه قومی که زورمون بهشون می رسه همچین رفتاری داریم.
از آن روز من از خودم متنفر شدم.

*******

بگذارید حالا که صحبت از کلاس ادبیات بود از همان جا این پست را شروع کنیم: از جانستان کابلستان رضا امیر خانی:
    با بدخلقی دست می کنم در جیب تا به کارگرِ هتل که در آوردنِ کالسکه به ما کمک کرده است انعام بدهم. کارگرِ جوان که این چند روزه بسیار به ما کمک کرده است، دست م را پس می زند. بدخلقی م بیش تر می شود.
    - بگیر دیگر.
    - سر! من انعام نخواستم. فقط برای من کاری بکن.
    - چه کاری؟!
    -سر! به ایران که رفتی، از جاده ی اسلام قلعه می روید دیگر، در مشهدِ امام رضا (ع)، من را، سید یاسین را به اسم دعا کن. به من ویزا نمی دهند کنسول گری. پولِ زیاد می خواهند. هر چه می گویم برای زیارت باور نمی کنند.
***
    - نوعِ مهاجرانِ افغانی که به ایران آمده اند، عمدتا از پایین دست بوده اند و بیشتر برای کارهای سطحِ پایین مهاجرت کرده اند، همین باعث تصویر نادرستی از افغانستان شده.
    انجینیر رحیمی جواب می دهد:
    شما این گونه دست چین شان کرده اید. به روشن فکران ما ویزا نمی دهید. کارگران هم بیشتر غیرقانونی می آیند. بابت ویزای ایران متاسفانه ارتشا می شود.
    - حکومت شما اجازه ورود نداد به قشرِ فرهیخته ی ما. طلابِ اهلِ سنت ِما جذبِ مدارسِ پاکستان شدند و این بلایا به سرِ این مردم آمد. اگر طالب های ما در مدارسِ تربتِ جام و زاهدان درس می آموختند، کجا گرفتارِ بلیه ی القاعده می شدند؟ دانش گاه های شما، به بچه های افغانی، که حتا در ایران متولد شده اند، اجازه ی تحصیل نمی دهند. قوانینِ شما برای مهاجران نیکو نیست. حکومتِ شما کرامتِ انسانی ما را رعایت نکرد، شما روشن فکران ایرانی چیزی نگفتید، بعدتر کرامت انسانی خودِ شما را نیز رعایت نخواهند کرد.این یک بازی دنیاوی است.
***
    و اگر ما می توانستیم، طلابِ افغانی را به عوضِ مدارسِ دیوبندی، جیش صحابه و در حقیقت آموختنِ آموزه های وهابیت، در مدارسِ کشورمان آموزش دهیم، نه فقط افغانستان را از گرفتاری طالبان می رهاندیم، بل که ام روز نگرانِ نفوذِ وهابیت در میان اهل تسنن خود نبودیم. بد کِشتیم و بد می درویم.

******

شعر بازگشت از محمد کاظم کاظمی (اولین باری که خیلی جدی از ایرانی بودنم شرمنده شدم بعد از خواندن این شعر بود)

*******

از حبیبان خدا تا اتباع بیگانه

*******

سخن رانی دکتر یوسف اباذری در سال 86

*******

سینمایی باران از مجید مجیدی

راز سی بهمن نود و دو با موضوع فیلم سینمایی چند متر مکعب عشق

*******

مدرسه کودکان افغانستان در مشهد…

*******

هر چند علاقه ای به صادق زیبا کلام ندارم. اما هر چه باشد تقریبا تنها کسی بود که چنین واکنشی نشان داد. پس:

نامه سرگشاده صادق زیباکلام به رئیس جمهور در اعتراض به وضعیت نامطلوب پناهجویان افغانی در ایران

*******

صفحه افغانستان در سایت رهبری

*******

و به عنوان پایان بخش این پست: شعر دیگری از کاظمی عزیز.


إِنَّمَا سُمِّیَتْ‏ فَاطِمَةُ مُحَدَّثَةً لِأَنَّ اَلْمَلاَئِکَةَ کَانَتْ تَهْبِطُ مِنَ اَلسَّمَاءِ فَتُنَادِیهَا کَمَا تُنَادِی‏ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ‏ فَتَقُولُیَا فَاطِمَةُ إِنَّ اَللََّهَ اِصْطَفََاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اِصْطَفََاکِ‏ عَلى‏ََ نِسََاءِ اَلْعََالَمِینَ‏ یَا فَاطِمَةُ اُقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اُسْجُدِی وَ اِرْکَعِیمَعَ اَلرََّاکِعِینَ‏ فَتُحَدِّثُهُمْ وَ یُحَدِّثُونَهَا فَقَالَتْ لَهُمْ ذَاتَ لَیْلَةٍ أَ لَیْسَتِ اَلْمُفَضَّلَةُ عَلَى نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ‏ مَرْیَمَ بِنْتَ‏عِمْرَانَ‏ فَقَالُوا إِنَ‏ مَرْیَمَ‏ کَانَتْ سَیِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَکِ سَیِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِکِ وَ عَالَمِهَا وَسَیِّدَةَ نِسَاءِ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ‏


این پادکست رو هم گوش بدید در همین باره: محدثه

این پادکست هم از بیانات مقام معظم رهبری در همین رابطه: مصحف فاطمی


.وَ أَمَّا اِبْنَتِی‏ فَاطِمَةُ ع‏ فَإِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ مِنَ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی وَ هِیَ رُوحِیَ اَلَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ وَ هِیَ اَلْحَوْرَاءُ اَلْإِنْسِیَّةُ مَتَى قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا بَیْنَ یَدَیِ رَبِّهَا جَلَّ جَلاَلُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِلْمَلاَئِکَةِ فِی اَلسَّمَاءِ کَمَا یَزْهَرُ اَلْکَوَاکِبُ لِأَهْلِ اَلْأَرْضِ فَیَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْمَلاَئِکَةِ یَا مَلاَئِکَتِی اُنْظُرُوا أَمَتِی‏ فَاطِمَةَ سَیِّدَةَ نِسَاءِ خَلْقِی قَائِمَةً بَیْنَ یَدَیَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِی أُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ آمَنْتُ‏ شِیعَتَهَا مِنَ‏ اَلنَّارِ وَ أَنِّی لَمَّا رَأَیْتُهَا تَذَکَّرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی وَ کَأَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ عَلَیْهَا اَلذُّلُّ فِی بَیْتِهَا وَ اُنْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْهَا حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا وَ سَقَطَ جَنَیْنُهَا وَ هِیَ تُنَادِی وَا مُحَمَّدَاهْ‏ فَلاَ تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ‏ فَلاَ تُغَاثُ فَلاَ تَزَالُ بَعْدِی مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً بَاکِیَةً فَتَذْکُرُ اِنْقِطَاعَ اَلْوَحْیِ عَنْ بَیْتِهَا مَرَّةً وَ تَذْکُرُ فِرَاقِی أُخْرَى وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اَللَّیْلُ لِفَقْدِی وَ فَقْدِ صَوْتِی اَلَّذِی کَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَیْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ‏ بِالْقُرْآنِ‏ ثُمَّ تُرَى ذَلِیلَةً بَعْدَ أَنْ کَانَتْ عَزِیزَةً فَعِنْدَ ذَلِکَ یُؤْنِسُهَا اَللَّهُ تَعَالَى ذِکْرُهُ بِمَلاَئِکَةٍ فَتُنَادِیهَا بِمُنَادَاةِ مَرْیَمَ اِبْنَةِ عِمْرَانَ‏ یَا فَاطِمَةُ إِنَّ اَللََّهَ اِصْطَفََاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اِصْطَفََاکِ عَلى‏ََ نِسََاءِ اَلْعََالَمِینَ‏ یَا فَاطِمَةُ اُقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اُسْجُدِی وَ اِرْکَعِی مَعَ اَلرََّاکِعِینَ‏ ثُمَّ یَبْتَدِئُ بِهَا اَلْوَجَعُ فَتَمْرَضُ وَ یَبْعَثُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهَا مَرْیَمَ اِبْنَةَ عِمْرَانَ‏ فَتُمَرِّضُهَا وَ تُؤْنِسُهَا فِی عِلَّتِهَا فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ‏ یَا رَبِّ إِنِّی قَدْ سَئِمْتُ اَلْحَیَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ اَلدُّنْیَا فَأَلْحِقْنِی‏ بِأَبِی‏ فَیُلْحِقُهَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَتَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ‏ أَهْلِ بَیْتِی‏ فَتَقْدَمُ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةً فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ ظَالِمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا حَقَّهَا وَ أَذِلَّ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی‏ اَلنَّارِ مَنْ ضَرَبَهَا عَلَى جَنْبِهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ اَلْمَلاَئِکَةُ عِنْدَ ذَلِکَ آمِینَ.


اِسْمُهَا فَاطِمَةُ وَ اَلْمَرْضِیَّةُ وَ اَلْمُبَارَکَةُ وَ اَلطَّاهِرَةُ وَ اََّکِیَّةُ وَ اَلرَّضِیَّةُ وَ اَلْمُحَدَّثَةُ وَ اََّهْرَاءُ وَ اَلْبَتُولُ‏ وَ أُمُّ اَلْحَسَنِ‏ وَأُمُّ اَلْحُسَیْنِ‏ وَ أُمُّ اَلْأَئِمَّةِ وَ اَلْحَصَانُ‏ وَ اَلْحَوْرَاءُ وَ اَلسَّیِّدَةُ وَ اَلصِّدِّیقَةُ وَ مَرْیَمُ اَلْکُبْرَى‏ فَاطِمَةُ فُطِمَتْ مِنَ اَلشِّرْکِ وَفُطِمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ‏ اَلنَّارِ وَ مُحَدَّثَةٌ لِأَنَّ اَلْمَلاَئِکَةَ کَانُوا یُنَادُونَهَا یَا فَاطِمَةُ إِنَّ اَللََّهَ اِصْطَفََاکِ وَ طَهَّرَکِ وَاِصْطَفََاکِ عَلى‏ََ نِسََاءِ اَلْعََالَمِینَ‏ یَا فَاطِمَةُ اُقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اُسْجُدِی وَ اِرْکَعِی مَعَ اَلرََّاکِعِینَ‏ وَ تُحَدِّثُهُمْ‏ وَ یُحَدِّثُونَهَافَقَالَتْ لَهُمْ ذَاتَ لَیْلَةٍ ما السبب‏ أَ لَیْسَتِ‏ اَلْمُفَضَّلَةُ عَلَى نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ‏ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ‏ فَقَالُوا إِنَ‏ مَرْیَمَ‏ کَانَتْسَیِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَکِ سَیِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمَکِ وَ سَیِّدَةَ نِسَاءِ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ سُمِّیَتِ‏اََّهْرَاءَ لِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ بِضَوْءِ نُورِهَا وَغَشَتْ أَبْصَارَ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ خَرُّوا سَاجِدِینَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا مَا هَذَا اَلنُّورُ فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَیْهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی أَسْکَنْتُهُفِی سَمَائِی وَ خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِی أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِی أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِیعِ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِکَاَلنُّورِ أَئِمَّةً یَقُومُونَ بِأَمْرِی وَ یَهْدُونَ إِلَى خَلْقِی وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِی فِی أَرْضِی بَعْدَ اِنْقِضَاءِ وَعْدِی‏


1 Καὶ σημεῖον μέγα ὤφθη ἐν τῷ οὐρανῷ γυνὴ περιβεβλημένη τὸν ἥλιον καὶ ἡ σελήνη ὑποκάτω τῶν ποδῶν αὐτῆς καὶ ἐπὶ τῆς κεφαλῆς αὐτῆς στέφανος ἀστέρων δώδεκα

And there appeared a great wonder in heaven; a woman clothed with the sun, and the moon under her feet, and upon her head a crown of twelve stars:

پس از آن منظره عجیبی در آسمان دیده شد که از پیش آمد مهمی خبر می داد: زنی را دیدم که لباسی از آفتاب بر تن داشت، و ماه زیر پاهایش بود، و بر سرش تاجی از دوازده ستاره بود.

.

5 καὶ ἔτεκεν υἱόν ἄρρενα, ὃς μέλλει ποιμαίνειν πάντα τὰ ἔθνη ἐν ῥάβδῳ σιδηρᾷ καὶ ἡρπάσθη τὸ τέκνον αὐτῆς πρὸς τὸν θεὸν καὶ τὸν θρόνον αὐτοῦ

And she brought forth a man child, who was to rule all nations with a rod of iron: and her child was caught up unto God, and to his throne.

و زن پسری به دنیا آورد که با عصای آهنی بر تمام ملت ها حکومت خواهد کرد. پس پسرش را به سمت خدا و تخت او بالا بردند.

.

10 καὶ ἤκουσα φωνὴν μεγάλην λέγουσαν ἐν τῷ οὐρανῷ Ἄρτι ἐγένετο ἡ σωτηρία καὶ ἡ δύναμις καὶ ἡ βασιλεία τοῦ θεοῦ ἡμῶν καὶ ἡ ἐξουσία τοῦ Χριστοῦ αὐτοῦ ὅτι κατἐβλήθη ὁ κατήγορος τῶν ἀδελφῶν ἡμῶν ὁ κατηγορῶν αυτῶν ἐνώπιον τοῦ θεοῦ ἡμῶν ἡμέρας καὶ νυκτός

And I heard a loud voice saying in heaven, Now is come salvation, and strength, and the kingdom of our God, and the power of his Christ: for the accuser of our brethren is cast down, which accused them before our God day and night.

پس من صدایی از آسمان شنیدم که می گفت: اکنون زمان نجات و قدرت و حکومت خدای ما و قدرت مسیحش فرا رسیده: زیرا که مدعی برادران ما که پیش از این، روز و شب به آنها در نزد خدای ما تهمت می زدند، سقوط کرد.

.

13 Καὶ ὅτε εἶδεν ὁ δράκων ὅτι ἐβλήθη εἰς τὴν γῆν ἐδίωξεν τὴν γυναῖκα ἥτις ἔτεκεν τὸν ἄρρενα

And when the dragon saw that he was cast unto the earth, he persecuted the woman which brought forth the man child.

پس اژدها، هنگامی که دید به زمین افتاده، دست آزار و اذیت به سوی زنی که پسر را به دنیا آورد دراز کرد.

14 καὶ ἐδόθησαν τῇ γυναικὶ δύο πτέρυγες τοῦ ἀετοῦ τοῦ μεγάλου ἵνα πέτηται εἰς τὴν ἔρημον εἰς τὸν τόπον αὐτῆς ὅπου τρέφεται ἐκεῖ καιρὸν καὶ καιροὺς καὶ ἥμισυ καιροῦ ἀπὸ προσώπου τοῦ ὄφεως

And to the woman were given two wings of a great eagle, that she might fly into the wilderness, into her place, where she is nourished for a time, and times, and half a time, from the face of the serpent.

اما به زن دو بال بزرگ عقاب داده شد تا بتواند به بیابان، جایگاه خودش، پرواز کند، و در آنجا برای زمانی، و زمانی، و نیمی از زمانی، به دور از اژدها بزیید.

15 καὶ ἔβαλεν ὁ ὄφις ὀπίσω τῆς γυναικὸς ἐκ τοῦ στόματος αὐτοῦ ὕδωρ ὡς ποταμόν ἵνα ταὐτὴν ποταμοφόρητον ποιήσῃ

And the serpent cast out of his mouth water as a flood after the woman, that he might cause her to be carried away of the flood.

پس اژدها از دهانش سیلی از آب جاری کرد تا زن را در کام خود فرو برد.


16 καὶ ἐβοήθησεν ἡ γῆ τῇ γυναικί καὶ ἤνοιξεν ἡ γῆ τὸ στόμα αὐτῆς καὶ κατέπιεν τὸν ποταμὸν ὃν ἔβαλεν ὁ δράκων ἐκ τοῦ στόματος αὐτοῦ

And the earth helped the woman, and the earth opened her mouth, and swallowed up the flood which the dragon cast out of his mouth.

پس زمین به یاری زن شتافت، و دهانش را باز کرد و سیلی را که اژدها از دهانش خارج کرد فرو بلعید.


17 καὶ ὠργίσθη ὁ δράκων ἐπὶ τῇ γυναικί καὶ ἀπῆλθεν ποιῆσαι πόλεμον μετὰ τῶν λοιπῶν τοῦ σπέρματος αὐτῆς τῶν τηρούντων τὰς ἐντολὰς τοῦ θεοῦ καὶ ἐχόντων τὴν μαρτυρίαν τοῦ Ἰησοῦ Χριστοῦ

And the dragon was wroth with the woman, and went to make war with the remnant of her seed, which keep the commandments of God, and have the testimony of Jesus Christ.

پس اژدها از زن خشم گرفت و رفت تا با باقی فرزندانش بجنگد، همان کسانی که احکام خدا را حفظ کردند و شهادت عیسی مسیح را دارند. 

***

پ.ن.1: من مفسر انجیل نیستم. ولی توی این بندها رد پای شما را می بینم. این زن اگر شما نباشید حتما یکی از شاگرد های شماست. این را مطمئنم و برای این اطمینان نیاز به هیچ آیه و حدیث و شاهد و غیره ای ندارم. قلبم به این گواهی می دهد.
پ.ن.2: من کتاب مقدس را دوست دارم چون بعضی جاهایش بوی شما و خانواده شما را می دهد.
عیسی را دوست دارم چون شاگرد شماست. چون صحبت هایش بوی شما می دهد. چون لحن مادرانه ی مهربانش مرا یاد شما می اندازد. 
من یوحنا را دوست دارم چون شما را دیده. ولو در رویایی که صحت و سقم تفسیرش هنوز مشخص نیست.
پ.ن.3: انجیل از نظر من تحریف شده است. حتی این آیاتش. برای همین هیچ وقت برای بحث و استدلال به این آیات اتکا نمی کنم.

***

منابع:
کتاب مکاشفات یوحنا: فصل 12
متن یونانی از Stephanus Textus Receptus 1550
متن انگلیسی از نسخه King James
متن فارسی حاصل ترجمه خودم و گوگل و یکی از ترجمه های رسمی انجیل!
قسمت های حذف شده مربوط به دشمنی اژدها و زن بود. کسی خواست خیلی راخت می تواند پیدایش کند به مدد اینترنت!

قال الصادق(علیه السلام):

« انا انزلناه فی لـیلة القـدر، اللیلة فاطـمه و القـدر الله فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر و أنما سمیت فاطمه لأن الخلق فطموا عن معرفتها و قوله و ما ادریک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر یعنی خیر من الف مؤمن و هی ام المؤمنین تنزل الملائکة و الروح فیها و الملائکه المؤمنون الذین یملکو ن علم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)‌ و الروح القدس هی‌ فاطمة(علیهاالسلام)‌ بأذن ربهم من کل أمر سلام هی حتی مطلع الـفجر یعنی حتی یخرج القائم آل محمّد (علیه السلام) »
« انا انزلناه فی لـیلة القـدر؛ شب،حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و قدر، خداوند متعال است پس هر کس حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) را به حقیقت معرفت بشناسد،‌ شب قدر را درک کرده است و جز این نیست که آنحضرت، فاطمه (سلام الله علیها) نامیده شد، چون خلائق از شناخت او بریده و جدا شده اند و فرمایش خداوند عزّوجلّ که: و ما ادریک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر؛ یعن‍ی بهتر ازهزار مؤمن زیرا او مادر مؤمنین است. تنزل الملائکة و الروح فیها؛ فرشتگان یعنی مؤمنانی‌ که از علم آل محمد (صـلوات الله عـلیهم اجـمـعین) بـهـره مـند می باشـند و روح؛ هـمان روح الـقـدس که حـضـرت فـاطـمــه سـلام الله عـلیهـا اسـت می‌ بـاشـد؛. بأذن ربهم من کل أمر سلام هی حتی مطلع الـفجر؛ یعنی تا هنگام ظهور و قیام حضرت قائم آل محمد (عجل الله تعالی ‌فرجه الشریف).»


«اللهم! صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.»

ومن کتاب الال لابن خالویه رفعه إلى أبی محمد العسکری عن آبائه علیهم السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم : لما خلق الله آدم وحوا علیهما السلام تبخترا فی الجنة فقال آدم لحوا : ما خلق الله خلقا هو أحسن منا ، فأوحى الله عزوجل إلى جبرئیل : أن ائتنی بعبدتی التی فی جنة الفردوس الاعلى فلما دخلا الفردوس نظرا إلى جاریة على درنوک من درانیک الجنة على رأسها تاج من نور ، وفی اذنیها قرطان من نور قد أشرقت الجنان من حسن وجهها ، قال آدم : حبیبی جبرئیل من هذه الجاریة التی قد أشرقت الجنان من حسن وجهها ؟ فقال : هذه فاطمة بنت محمد صلى الله علیه وآله نبی من ولدک ی فی آخر امان ، قال فما هذا التاج الذی على رأسها ؟ قال : بعلها علی بن أبی طالب ، قال : فما القرطان اللذان فی اذنیها ؟ قال : ولداها الحسن والحسین ، قال حبیبی جبرئیل أخلقوا قبلی ؟ قال : هم موجودون فی غامض علم الله عزوجل قبل أن تخلق بأربعة آلاف سنة.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

اس ای موویز قم ارگانیک عرضه کننده محصولات خانگی ارگانیک ewfwief تاریخ مه آلود یادآوری.... خودرو باز فروش لاستیک خدمات لوله بازکنی24 Jamie ساندترک